شوهرم به دنبال پول و ثروتم بود | مقصر اصلی مادرم بود
اقتصادی
بزرگنمايي:
پیام مازند - به گزارش آفتاب نو، زن 26 ساله که با آشفتگی روحی به کلانتری شفای مشهد مراجعه کرده بود، درباره سرگذشت خود گفت: روزی که با شور و شوق لباس فرم مدرسه را پوشیدم تا سوادآموزی را آغاز کنم، ناگهان رنگ سیاهی آسمان آرزوهایم را پوشاند و پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند چون مادرم معتاد شده بود. حالا دنیای من تاریک شده بود و من فقط هفتهای یک بار به دیدار مادرم میرفتم، اما اتاق کوچک او فقط بوی دود سیگار و تریاک میداد.
مادرم مانند شمع ذوب میشد، ولی حقارت و کوچک شدن خود را نمی دید. اعتیاد او را از من و خانوادهاش دور کرد و چند نفر در آتش مواد افیونی سوختیم. گاهی با چشمان خستهاش به چهرهام نگاه میکرد و با غمی عجیب می گفت دخترم مرا ببخش! ولی من نمیدانستم باید چه پاسخی به مادرم بدهم. به همین خاطر فقط او را در آغوش میگرفتم و او اشک میریخت.
از طرف دیگر در خانه پدرم آرامش نداشتم چراکه نامادریم نگاه حقارتباری به من داشت و مدام سرزنشم میکرد. او فقط به فرزند خودش میرسید و مرا سرباری میدانست که مزاحم زندگیش بودم. پدرم نیز با مشکلات خودش گرفتار بود و از رنج و عذابهای من خبری نداشت، به همین خاطر احساس تنهایی همه وجودم را فراگرفت و نمرههایم در مدرسه بهشدت ضعیف شد. اما با همه این سختیها بالاخره دیپلم گرفتم.
وقتی به 20 سالگی رسیدم، مردی به خواستگاریم آمد که در دوران نامزدی همسرش را طلاق داده بود. او در یکی از ادارات دولتی کار میکرد و اوضاع مالی خوبی نداشت. من هیچ علاقهای در وجودم احساس نمیکردم، اما پدرم خوشحال بود و من هم برای فرار از وضعیت خانوادهام ازدواج با او را پذیرفتم، ولی اشتباه کردم چون ازدواجی خالی از عشق و محبت بود.
روابط عاطفی ما بدتر از اوضاع مالی همسرم بود چون هیچگاه احساس خوبی نداشتم و همان تنهایی گذشته را تجربه میکردم. بالاخره تصمیم به طلاق گرفتم و در همین روزها با پسری در فضای مجازی آشنا شدم که گویی به من امید می داد. او را متفاوت با مردان دیگر یافتم و ناخودآگاه به فرزین دل باختم. او سنگ صبورم شده بود و به حرفهایم گوش میداد.
آن روزها من در خانهای که پدرم برایم خریده بود زندگی میکردم و خودروی گرانقیمتی هم سوار میشدم . پدرم در واقع میخواست بخشی از مشکلات ناشی از ضربههای طلاق را اینگونه جبران کند.
دلبستگی بین من و فرزین در حالی به ازدواج انجامید که خیلی زود متوجه شدم او به خاطر ثروتم با من ازدواج کرده و من هیچ احترامی نزد خانوادهاش ندارم. فرزین پسری مجرد بود و خانوادهاش به هیچ وجه راضی نبودند با من ازدواج کند. در عین حال اختلافات ما از همان روزهای آغازین زندگی مشترک به قهر وآشتیهای طولانی کشید. او بهشدت مرا کنترل میکرد و تنها به دنبال این بود که خانه و ماشینم را به نام او سند بزنم.
من باز هم در دنیای تاریک خودم فرو رفتم و بالاخره از فرزین هم جدا شدم. این جدایی سختترین تصمیمی بود که در زندگی گرفتم چراکه این بار خودم عاشق شده بودم و برخلاف نظر پدرم با فرزین ازدواج کردم. حالا نمیتوانم به چشمان پدرم نگاه کنم و در حالی روزهای سختی را میگذرانم که در مسیر باد قرار گرفتهام تا دست تقدیر سرنوشتم را چگونه رقم بزند.
با راهنماییهای تجربی سرگرد احسان سبکبار رئیس کلانتری شفای مشهد، اقدامات روانشناختی برای رهایی زن جوان از این شرایط روحی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
منبع خبر: همشـهری
آخرین اخبار ورزشی را در جامعه ورزشی آفتاب نو بخوانید.
مارمولکبازی ساسی؛ تهدیدی خاموش برای نسل جوان بحران سرقت در ایران: ناامیدی شهروندان از عملکرد قانون بحران سرقت در ایران: ناامیدی شهروندان از عملکرد قانون آخوند بلاگر؛ حراج دین برای لایک و کامنت بیشتر! نستله و معمای سرمایهگذاری خارجی؛ فرصت یا تهدید برای اقتصاد ملی؟
-
دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۹:۲۹
-
۲۱ بازديد
-

-
پیام مازند
لینک کوتاه:
https://www.payamemazand.ir/Fa/News/876232/